این آخرین باری هست که میام اینجا و اینجا مینویسم چون دیگه دلیلی نمیبینم بیام اینجا من دیگه به این وبلاگ متعلق نیستم چون دلیلی که بخاطرش اینجا رو ساختم دیگه دلیلم نیست چون به معنی واقعی دلم شکست چون مزده یک رنگیمو دیدم چون متهم شدم به دروغ گوی چون متهم بودم به شیکستن دلم که به راحتی با یه تلنگر حمید شکست دیگه هم جوش نمیخوره این شکستگی دیگه ترمیم نمیشه،الان که دارم اینجا مینویسم اشکم داره میریزه ولی از یه چیزی خیلی خوشحالم ،خوشحالم از این که پیش خودم و وجدان خودم مطمئنم که هیچ وقت بهش دروغ نگفتم هیچ وقت هیچ وقت،بخاطر همین دوس نداشتم هیچ وقت وارد هیچ رابطهای بشم چون میدونستم وقتی وارد بشی میبازی ،ولی دلم منو به این رابطه کشوند با دل وارد رابطه با حمید شدم و بدون دل از این رابطه اومدم بیرون همین شد که درسا بی دل شد.همیشه حمید از من میخواست و بهم گوشزد میکرد که درسا برو به پیجمون یه سر بزن و اونجا بنویس ولی امروز من خودم اومدم،اومدم که بگم که خدا حافظ حمید
نظرات شما عزیزان:

.gif)